Topaz ارسال شده در 28 اسفند، 2022 ارسال شده در 28 اسفند، 2022 در اين دنياي بي حاصل چرا مغرور ميگردي سليمان گر شوي آخر،نصيب مور ميگردي به دنيايي كه مردانش عصا از كور ميدزدند من از خوش باوري آنجا محبت جستجو كردم عصا گر خم شود هر دم به گوش پير ميخواند مگر در خواب بينيد بار ديگر نوجواني را نظر كردن به درويشان بزرگي كم نميگردد سليمان با همه حشمت نظر ميكرد بر موران وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن هر دم به سر خاكستري در حسرت پروانه ميريزد در رفاقت با وفا بودن شرط مردانگيست ورنه با يك استخوان،صد سگ رفيقت ميشوند اگر كم سو شود چشمي،بار عينك ميكشد بيني ز بيني بايد آموزي ره همسايه داري را خنده بر لب ميزنم تا كس نداند درد من ورنه اين دنيا كه ما ديديم،خنديدن نداشت من از روييدن خار سر ديوار دانستم كه ناكس كس نميگردد،بدين بالا نشينيها 1 نقل قول
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .