Mariam ارسال شده در یکشنبه در 00:49 ارسال شده در یکشنبه در 00:49 دلتنگ چند ثانیه از تو دور شدم، و همان چند ثانیه، تاوانِ تمام عمرم شد… عمری که با خیال آمدنت گذشت، و حالا، باید سالهای باقیمانده را، بیتو… با جای خالیات، نفس بکشم. این تازه آغازِ راهیست که تهش، تو نیستی… وای بر دلی که هنوز امید میکِشد در مسیری که پایانش، نبودنِ توست. قلبم… مثل مادری که جنازهی فرزندش را بغل گرفته، هر لحظه، آه میکشد تا شاید از درد، خلاص شود. اگر در تقدیرم فقط چند خاطره از تو نوشته بودند، پس چرا تمام عمرم را صرف با تو بودن کردم؟ من چه گناهی کردم؟ تاوانِ کدام “دوستت دارم”ی را پس میدهم که نگفتم؟ که نشنیدی؟ بیا… بیا و به این لحظههای بیجان، نَفَسِت را بده، یا اگر رفتنی هستی، آنقدر دور شو که نبودنت مثل بودنت، اینقدر مرا نکُشد! نجاتم بده از این دلتنگی… از این زندگیِ بیتو، از این مُردنهای بیصدا… -مهدی_فیضی نقل قول
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .