Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 امروز هر جا میروم یادآور توست این هم یکی از معجزات دیگر توست هر برگ فصلی تازه از آیات شوق است هر قطرهی باران مگر پیغمبر توست بر شانهی دیوار خیسی تکیه کردم این شهر بارانخورده گویی پیکر توست مردم همه درگیر آشوبند و غوغا زیبای شهر آشوبِ من غوغا سرِ توست ای آنکه کوهت زاد و رودت پرورش داد دریا برادر، باغ و صحرا خواهر توست در این میانه پنجه سوی من گشودی این جان ناآرام صید لاغر توست رو بر نگردانم اگر خونم بریزی زیرا که آن دست تو و این خنجر توست سردار فاتح! لشگری آغوش وا کرد هر جا که میخواهی فرود آ کشور توست "در هر درخت اینجا صلیبی خفته جانا" نان و شرابم ده که شام آخر توست نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 در روی خود تفرج صنع خدای کن کآيينه خدای نما می فرستمت تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند قول و غزل به ساز و نوا می فرستمت ساقی بيا که هاتف غيبم به مژده گفت با درد صبر کن که دوا می فرستمت حافظ سرود مجلس ما ذکر خير توست بشتاب هان که اسب و قبا می فرستمت نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور حور فردا که چنین روی بهشتی بیند گرش انصاف بود معترف آید به قصور شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور زندگان را نه عجب گر به تو میلی باشد مردگان بازنشینند به عشقت ز قبور نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 نگذاشت فلسفه که ببینم وجود را در این کویر سوخته، رفتارِ رود را عقل شریف، چون و چرا کرد و پاک شُست از هست و نیست، رنگِ بهارِ شهـود را آشِ نخورده و دهنِ سوخته... دریغ! در باختیم یکسره سودا و سود را شد دل هزارپاره و سرگشتهی سوال کو شعلهای که زخمه زند عطر عود را؟ دلتنگم ای فضیلتِ آهستگی! بیا از من بگیر دلهرهی دیر و زود را بر کیسهی تهی، گِرهِ کور میزنم وا میکنم دوباره همین تار و پود را این برفِ حرفها، همه را باد میبرَد خاموش باش و بنگر کوهِ کبود را نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 به کفر مستم و پیمانه میزنم با تو چرا که معتقدم هیچ نیست الا تو اگرچه با دل من آشناتری از من کسی به کُنه دلم پی نبرد حتی تو من و تو آتش و آبیم، من کجا، تو کجا چقدر فاصله میبینم از خودم تا تو دلم به مژدهی حافظ خوش است و وعدهی تو به خوشحسابی او شک ندارم، اما...تو! کمی به خویش بیا و کمی به فکر برو ببین تو را به خدا بیوفا منم یا تو نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 ای غايب از نظر به خدا می سپارمت جانم بسوختی و به دل دوست دارمت تا دامن کفن نکشم زير پای خاک باور مکن که دست ز دامن بدارمت محراب ابرويت بنما تا سحرگهی دست دعا برآرم و در گردن آرمت نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان به سحر که جان فزاید لب یار و جام باده بنشین و کام جان را ز لب پیاله بستان نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 درآمده نفس از جان پس از دمار خیال که عاشقت شده رسوای روزگار خیال تو رفتهای و پساز تو تصورتاینجاست تصوری که شده عاملِ فرار خیال به یمن بغض تو هنگام آخرین دیدار کشیدهشد همه یمن به پایدار خیال به پای مردن هر شب به دست بوی تنت به چشم خون پس از تو به دست خارِ خیال هزار مرتبه بی تو دوباره جان دادم درون قبرِ سیاهِ پر از فشارِ خیال عذاب و لذت مردن، بدون و با تو یکی ست حقیقت است جنونِ منِ دچار خیال نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 چنان در خود فرو رفتم که باران را نفهمیدم صدای چک چکِ محزونِ گریان را نفهمیدم شبیه ابرِباران زا که می بارد به مویِ او نوایِ پر لهیبِ گرمِ طوفان را نفهمیدم نگاهش در خیالِ من صدایِ حرفِ باران بود به دردی مبتلا بودم که درمان را نفهمیدم همیشه یک غمِ ناگفته در هنگامِ باریدن درون سینه پنهان بود و من آن را نفهمیدم ببار ای اشکِ پنهانی به رویِ غفلتم امشب که من از سادگی فریادِ گلدان را نفهمیدم نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 گر بايدم شدن سوی هاروت بابلی صد گونه جادویی بکنم تا بيارمت خواهم که پيش ميرمت ای بی وفا طبيب بيمار بازپرس که در انتظارمت صد جوی آب بسته ام از ديده بر کنار بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 گلی که جنتی از یاس و شاپرک دارد چه احتیاج به آبادی فدک دارد؟ فدک نشانۀ حقی است گرم و بغض آلود ز بغض چاه بپرسد هرآنکه شک دارد چگونه میشود از عشق خاندانی گفت که نخل عصمتشان ریشه در فلک دارد اگرچه سوخته درهای خانۀ دلشان اگرچه گوشۀ دیوارشان ترک دارد همیشه دست دعاشان برای غیر بلند همیشه سفرۀ احسانشان نمک دارد بگو چگونه سُراید بشر ز بانویی که با خدای خودش راز مشترک دارد؟ به باغبانی چشمت همیشه محتاجم که بی عنایتتان سیب شعر، لک دارد نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 گیرم که بیدلیل دلت را شکستهام اما به غیر تو به کسی دل نبستهام زنجیر عقل راه مرا بر تو بسته بود این بند را به شوقِ تو از پا گسستهام در غربتی که عشق برایم رقم زدهست یک عمر با خیال تو تنها نشستهام دریا ندیدهام که به این تنگ قانعم از زندگی گذشته و از خویش خستهام چون سرو دل بریدهام از چارفصل باغ دلخوش به آسمانم و از خاک رستهام نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 ظهرها گریهام که می گیرد، تلفن میزنم به لبخندت مشکل من فقط همین شده است، که بگیرم شمارۀ چندت! سر کارت نیامدم اما، دل من پشت میز زندانیست تلفن را خودت جواب بده، خستهام از صدای همبندت دوست داری که زودتر بروی، تا بخوانی نماز ظهرت را صبر کن تا دقیقهای دیگر، وقت میگیرم از خداوندت زندگی! خستهام از این تکرار، قلب من تیر میخورد هربار گوشیات را سریعتر بردار، کُلت را واکن از کمربندت قطع و وصلی، دوباره میگیرم، آن زن بدصدا چه میگوید عشق «در دسترس نمیباشد»، چه کنم با گسست و پیوندت نه عزیزم نمیرسیم به هم، یازده سال بینمان وقت است یازده ساله بودی آمدهام، یازده ساله است فرزندت نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 خونم بريخت و از غم عشقم خلاص داد منت پذير غمزهی خنجر گذارمت مي گريم و مرادم از اين سيل اشکبار تخم محبت است که در دل بکارمت بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل در پای دم به دم گهر از ديده بارمت حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست فی الجمله می کنی و فرو می گذارمت نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 روی تو به یک صبح دل انگیـــز شبیه است شور تو به مرغان سحرخیز شبیه است جوگنــدمــی مــوی تــو در اوج جوانـــــی انگار بهــار است و به پاییــــز شبیه است عاشق کش بالفطره ای، ای شوق دمادم چشم تو از این حیث به چنگیز شبیه است من مست می حافظـم و باده ی صائب شیراز تو از بس که به تبریــــز شبیه است نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 با تو شروع میکنم شرح کتاب اشک را باز نمی کنم ولی حرف حساب اشک را خنده عاقلان مرا دور نمی کند ز تو گریهکن قدیمی ات دیده جواب اشک را مستمعان کوی تو مرثیه خوان عالمند داغ تو باز می کند یکسره باب اشک را آینه شکسته ام آه مکش که پلک من سوخت و من نداشتم این همه تاب اشک را خاکی چادر تو را سرمه چشم می کنم تا به کف آورم نمی گوهر ناب اشک را تا به نظر بیایم و دست بگیریام به مهر روز حساب می زنم باز نقاب اشک را نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 آرام بگیر امشب، ما هر دو پُر از دردیم در آتش و یخبندان، داغیم ولی سردیم داغیم، نمیفهمیم؛ تا فاجعه راهی نیست سردیم، نمیخواهیم از فاجعه برگردیم از مرهمِ یکدیگر تا زخمیِ هم بودن راهیست که بیمقصد، با عشق سفر کردیم شعریم و نمیخوانیم، شوقیم و نمیخواهیم چشمیم و نمیبینیم، سبزیم ولی زردیم این فصلِ پریشان را برگی بزن و بگذر در متنِ شبِ بیماه، دنبالِ چه میگردیم؟ بیداریِ رویایی، دیدی که حقیقت داشت ما خاطرههامان را از خواب نیاوردیم تردید نکن در شوق، تصمیم نگیر از خشم آرام بگیر امشب، ما هر دو پُر از دردیم نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 مير من خوش می روی کاندر سر و پا ميرمت خوش خرامان شو که پيش قد رعنا ميرمت گفته بودی کی بميری پيش من تعجيل چيست خوش تقاضا می کنی پيش تقاضا ميرمت عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست گو که بخرامد که پيش سروبالا ميرمت نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 عادتم شده در عشق, گاه گفتگو کردن خنده بر لب آوردن, گریه در گلو کردن می شود ز دستم گم رشته ی سخن صد بار گر شبی شود روزی با تو گفتگو کردن از تو گوشه ی چشمی دید چشم و حاشا کرد بایدش چو آیینه با تو روبرو کردن دردمند عشقت را حال از دو بیرون نیست : یا زعشق جان دادن, یا به درد خو کردن کاش صد زبان باشد همچو شانه عاشق را تا تواند از دستت شکوه مو به مو کردن ای امید جان گفتی چیست آرزوی تو؟ گر وصال ممکن نیست, ترک آرزو کردن نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 دچار اینهمه اندوههای پی در پی که ریخت بر دل من آسمان ابریِ دی برقص دشت پریشانی مرا در باد بریز غربت چوپانی مرا در نی هنوز چشم تو روشنترین سوال من است از آسمان نشابور تا حوالی ری دو تازیانه سنگین همان دو چشم سیاه اگر به اسم فراموشیام نمیزد هی تب سفر به جنونم اگر نمیبخشید که خوان اول این جاده هم نمیشد طی بگو هنوز مرا تاب سوگواری هست به داغهای عزیزی که میرسند از پی نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 آن که عمری شد که تا بيمارم از سودای او گو نگاهی کن که پيش چشم شهلا ميرمت گفته لعل لبم هم درد بخشد هم دوا گاه پيش درد و گه پيش مداوا ميرمت خوش خرامان می روی چشم بد از روی تو دور دارم اندر سر خيال آن که در پا ميرمت گر چه جای حافظ اندر خلوت وصل تو نيست ای همه جای تو خوش پيش همه جا ميرمت نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 چه خستهایم، شب خواب جاودانه کجاست یگانه راه گریز از غم زمانه کجاست مرا که نای نفس نیست در تراکم بغض مجال خنده کجا، فرصت ترانه کجاست ز خوشزبانیِ خصمانهی تو بیزارم حلاوت سخن تلخ دوستانه کجاست مقیم مشغلهی شهر گیسوان توایم پریشحال و پریشانسریم، شانه کجاست کجاست سادگی آسمان چشمانت هوای پاک غزلهای عاشقانه کجاست نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 بعد چندین سال آمد؛گفت تنهایی هنوز؟ مثل سابق پابهپای عشق میآیی هنوز هیچگاه آنگونه که باید تو را نشناختم نیستی! اما برای من معمایی هنوز مثل مردابی که عکس ماه را گم کرده است ساکت و آرامی اما فکر دریایی هنوز غم مخور امروز اگر دنیا به کام ما نبود پشت این تقویم، پنهان است فردایی هنوز از لب شیرین تو دشنام چندان تلخ نیست ای رفیق سنگدل، الحق که زیبایی هنوز! نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 نخواهی دید جز من،در کسی این سر به راهی را برای بردن دریا بیاور تنگ ماهی را جدا کردی مسیر خویش را از من، ولی دستی به هم پیوند داده انتهای این دو راهی را مرا می خواهی اما در مقابل شرط هم داری دوباره زنده کردی دوره ی مشروطه خواهی را برای دیدنت فرقی ندارد راه و بی راهه به مقصد می رسانم هر مسیر اشتباهی را به عشقت هر کسی شاعر شد از میدان به در کردم زمانی مولوی و این اواخر هم پناهی را. نقل قول
Black_wolf ارسال شده در 6 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2024 دریا که میپوشی، به چشمانم حسادت میکنم میمیرم از عشقت ولی ، دارم نجابت میکنم زیبایییِ لبخند شیرین تو بگذارد اگر در قبلهگاهِ چشم تو ، دارم عبادت میکنم با دیدنت پاییز اشعارم بهاری میشود ای کیمیایِ هر غزل ، عرض ارادت می کنم در ازدحام عاشقان جنگی به پا شد عاقبت فتوای خونین میدهم ، میل شهادت میکنم در حجّ هر روزم به یاد کعبهیِ آغوش تو از هر چه غیر از عشق تو ، ذکرِ برائت میکنم پیغمبر مِهر تواَم ، تبلیغ دینم میکنم هر لحظه تَرک من کنی ، تَرک رسالت میکنم نقل قول
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .