Takdokhtar ارسال شده در 29 اسفند، 2022 ارسال شده در 29 اسفند، 2022 دقیقا همانجا که مامان نشستهبود برنج پاک میکرد و ما داشتیم لای رختخوابها پشتک وارو میزدیم. همانجا که سرمان را پایین میانداختیم و با یک پیاله ⑅ میرفتیم خانهی همسایه تخم مرغ قرضی میگرفتیم همانجا که توی راه رسیدن به مدرسه مسابقه میگذاشتیم که هرکس زودتر رسید بُرده و میدویدیم و آخرش هم زمین میخوردیم و تا خودِ مدرسه گریه میکردیم. همانجا که دیر میرسیدیم کلاس، در را باز میکردیم و همه در ⑅ سکوتی وهمانگیز، نگاهمان میکردند، انگشت اشارهمان را میگرفتیم بالا، میرفتیم مینشستیم سرجامان که آقا اجازه؛ ساعتمان خراب شدهبود خواب ماندیم.همانجا که ما سرکلاس بودیم و بچههایی که ورزش داشتند و بیرون بودند ♀ خوشبختترین انسانهای روی زمین بودند و شایستهی غبطه خوردن و حسد ورزیدن.همان جا که برف میبارید و تعطیل میشدیم و با ⑅ بچههای محله میرفتیم روی برفها سر میخوردیم و آدمبرفی میساختیم. همانجا که آخر سال، دفتر خاطرات برای هم پر میکردیم که گل سرخ و سفید و ارغوانی، فراموشم نکن تا میتوانی.همانجا که نه توقعمان زیاد بود و نه زیاد از ما توقع داشتند، مدرسهای میرفتیم و شیطنتی میکردیم و هرچه که بود، حالمان ⑅ خوب بود.همانجا که داغ بودیم و نمیفهمیدیم نرگس صرافیان طوفان 2 1 نقل قول
Elnaz ارسال شده در 31 اسفند، 2022 ارسال شده در 31 اسفند، 2022 در ۱۴۰۱/۱۰/۸ در 19:08، Takdokhtar گفته است: دقیقا همانجا که مامان نشستهبود برنج پاک میکرد و ما داشتیم لای رختخوابها پشتک وارو میزدیم. همانجا که سرمان را پایین میانداختیم و با یک پیاله ⑅ میرفتیم خانهی همسایه تخم مرغ قرضی میگرفتیم همانجا که توی راه رسیدن به مدرسه مسابقه میگذاشتیم که هرکس زودتر رسید بُرده و میدویدیم و آخرش هم زمین میخوردیم و تا خودِ مدرسه گریه میکردیم. همانجا که دیر میرسیدیم کلاس، در را باز میکردیم و همه در ⑅ سکوتی وهمانگیز، نگاهمان میکردند، انگشت اشارهمان را میگرفتیم بالا، میرفتیم مینشستیم سرجامان که آقا اجازه؛ ساعتمان خراب شدهبود خواب ماندیم.همانجا که ما سرکلاس بودیم و بچههایی که ورزش داشتند و بیرون بودند ♀ خوشبختترین انسانهای روی زمین بودند و شایستهی غبطه خوردن و حسد ورزیدن.همان جا که برف میبارید و تعطیل میشدیم و با ⑅ بچههای محله میرفتیم روی برفها سر میخوردیم و آدمبرفی میساختیم. همانجا که آخر سال، دفتر خاطرات برای هم پر میکردیم که گل سرخ و سفید و ارغوانی، فراموشم نکن تا میتوانی.همانجا که نه توقعمان زیاد بود و نه زیاد از ما توقع داشتند، مدرسهای میرفتیم و شیطنتی میکردیم و هرچه که بود، حالمان ⑅ خوب بود.همانجا که داغ بودیم و نمیفهمیدیم نرگس صرافیان طوفان زیبا و دلنشین 1 1 نقل قول
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .