می خوابم و با چشمهای نگران گریه میکنم
از ترس خوابیدنت با دگران گریه می کنم
سرزده امد و دید که دستم سراپا خونیست
میخندید ولی من مثل مهمان گریه میکنم
خبر امد به فالم که تو از من دوری
بر شومی فال ته فنجان گریه می کنم
بعد تو درهای اتاق را بر خودم قفل کردم
با عکس تو توی این زندان گریه می کنم
برای جلوگیری از هرگونه ابروریزی
جلوی دوستان با لب خندان گریه می کنم
قدم میزنم سیگار میشکم بغض می کنم
منم مثل همه مردان گریه می کنم
با انقلاب و کافه و هرچه خیابان هست
حتی با جنگل سیسنگان گریه می کنم
از داروخانه چند مسکن قوی میخواهم
بگذار فک کنند از درد دندان گریه میکنم
#آرش_سماک