رفتن به مطلب
بزودی این ادرس به صورت موقت و برای رفع برخی مشکلات از دسترس خارج میشود جهت ورود به چت روم تو گوگل بنویسین میهن چت روی لینک های اول کلیک نمایید

Ho3ein

کاربر عضو
  • تعداد ارسال ها

    340
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

تمامی مطالب نوشته شده توسط Ho3ein

  1. Ho3ein

    اشک رایگان

    یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می‌کرد. گدایی از آنجا می‌گذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان می‌دهد. این سگ روزها برایم شکار می‌کرد و شب‌ها نگهبان من بود و دزدان را فراری می‌داد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگی می‌میرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش می‌دهد. گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟ عرب گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمی‌دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟ عرب گفت: نان‌ها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هر چه بخواهد گریه می‌کنم. گدا گفت: خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل. جهت ورود به فارسی  چت اینجا کلیک کنید
      • 1
      • Like
  2. Ho3ein

    داستان نیش زنبور و نیش مار

    روزى زنبور و مار با هم بحثشان شد. مار می‌گفت: آدم‌ها از ترس ظاهر ترسناک من می‌میرند، نه بخاطر نیش زدنم! اما زنبور قبول نمى‌کرد. مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زیر درختى خوابیده بود نزدیک شد و رو به زنبور گفت: من چوپان را نیش مى‌زنم و مخفى می‌شوم؛ تو بالاى سرش سر و صدا و خودنمایى کن! مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع کرد به پرواز بالاى سر چوپان. چوپان از خواب پرید و گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکیدن جاى نیش و تخلیه زهر کرد. مقدارى دارو بر روى زخمش گذاشت و بعد از چند روز خوب شد. سپس دوباره مشغول استراحت شد که مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند: این بار زنبور نیش زد و مار خودنمایى کرد! چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید، از ترس پا به فرار گذاشت! او بخاطر وحشت از مار، دیگر زهر را تخلیه نکرد و ضمادى هم استفاده نکرد… چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد! نتیجه گیری: بسیاری ازبیمارى‌ها و مشکلات اینچنین هستند و آدم‌ها فقط بخاطر ترس از آنها، نابود می‌شوند. پس همه چىز به برداشت ما از زندگى و شرایطى که در آن هستیم بر می‌گردد. برای همین بهتر است دیدگاهمان را به همه چیز خوب و مثبت کنیم. “مواظب تلقین‌های زندگی خود باشید…!”
  3. Ziba boOd
  4. Ho3ein

    «کد ۷۶۰۰»

    GoOd
  5. Big like
  6. LiKe
  7. Ho3ein

    حافظ

    ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود «حافظ»
      • 1
      • Like
  8. Ho3ein

    تا تو مراد من دهی

    تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام
  9. Ho3ein

    سرپام از شایع

    GoOd
  10. Ho3ein

    بازگشت قاتل لغت ⊙.☉

    Hch
  11. Ho3ein

    بازگشت قاتل

    Khsh Bro
  12. Ho3ein

    بازگشت قاتل لغت ⊙.☉

    هعی
  13. Ho3ein

    کارما

    کارما یا کرمَه یا کرمن (به سانسکریت: कर्म) (به انگلیسی: Karma) به معنی زیستکار یا عملکرد فرد در زندگی است. این عملکردها ذاتاً و به طور خودکار نتایجی (انتقام کیهانی/الهی) را در این زندگی و زندگی بعد به دنبال دارند. بدین معنی که «هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی». مفهوم کارما: « عملکرد فرد در زندگی». کرمن (karman) یکی از اعتقادهای دینی هندوها است که نخستین بار و به تفصیل در متون اوپانیشادی بیان شده است. کرمه به معنی عمل و در اصطلاح عبارت است از نتیجه اعمال انسان که اگر خوب باشد موجب سعادت و اگر بد باشد موجب گرفتاری او می شود[۱].
      • 1
      • Like
  14. Ho3ein

    قوانین مورفی

    قانون مورفی یک زبانزد رایج در فرهنگ غربی است که می‌گوید «هر خطای ممکن رخ خواهد داد.» این جمله از «ادوارد مورفی»، مهندس نیروی هوایی و محقق «نظریه آشوب» آمریکایی است. طبق این زبانزد همیشه همه چیزها در بدترین و نامناسبترین زمان به خطا می‌روند و کارها را لنگ می‌گذارند. معمولاً هنگامی که شخصی همواره بدشانسی می‌آورد او را مشمول قانون مورفی می‌نامند. جمله «همه چیز ذاتاً دچار خطا و دردسر می‌شود مگر اینکه برای درستی آن تلاشی شده باشد». قانون مورفی (گاهی با استنباط فیناگل یا قانون سُد در فرهنگ غرب اشتباه می‌شود) یک مثل معروف در فرهنگ غرب است که در زمان آزمایش واگن موشکی در اواخر دههٔ ۴۰ به وجود آمد. اصلی‌ترین پیامی که این قانون بیان می‌کند این است که در هر حالتی که احتمال خراب شدن یا خطا رفتن باشد بی‌شک روزی این اتفاق می‌افتد. «اگر راه‌های متفاوتی برای انجام کاری باشد که یکی از آنها به خرابی یا فاجعه بینجامد، حتماً یک نفر کار را به همان صورت انجام خواهد داد.» که معمولاً به این صورت بیان می‌شود: «خطای احتمالی رخ خواهد داد.» از نیکلاس اسپارک محقق و نویسندهٔ کتاب «تاریخی از قانون مورفی».[۱] این نامگذاری طعنه‌آمیز در پی سرگرد ادوارد مورفی است که در مرکز نیروی هوایی ادوارد همراه گروه استَپ روی پروژهٔ MX۹۸۱ کار می‌کرد. او مدت کوتاهی به عنوان مهندس توسعه در فنون اندازه‌گیری با دکتر و سرهنگ جان پاول استَپ دوست و همسایهٔ سابقش روی پروژه واگن موشکی (rocket sled) مشارکت می‌کرد. نیک اسپارک در پایان کتاب «تاریخی از قانون مورفی» بیان می‌کند که تفاوت خاطرات بعد از گذشت سال‌ها، اجازه مشخص کردن دقیق شخصی که در طول چندین ماه آزمایش دستگاه جدید اندازه‌گیری، این عبارت را با اصطلاح امروزی آن ابداع کرده نمی‌دهد، ولی این عبارت در انعکاس جمله‌ای که مورفی پس از شکست دستگاه اندازه‌گیریش گفته ابداع شده و به تدریج از حالت اولیه آن که در اولین کنفرانس سرهنگ استپ، سریع‌ترین مرد روی زمین، به کار رفت به حالت امروزی درآمده است.
      • 1
      • Like
  15. Ho3ein

    ادم های مهربون

    ادم های مهربون هیچ وقت احمق نیستن اینو هیچ وقت یادت نره
      • 1
      • Like
  16. Ho3ein

    منِ تو

    GoOd
  17. Ho3ein

    جذب🌱

    Awli
  18. Ho3ein

    این بود زندگی ؟

    این بود زندگی ؟
      • 2
      • Like
  19. والا
  20. Ho3ein

    ما فراموش میشیم

    مـ‌ا‌فࢪاموش‌میشیـ‌م‌‌... مثݪ‌ھ‌مہ‌‌ے‌زمستـ‌وناے‌ڪہ‌بࢪف‌نبـ‌اࢪیـ‌د
      • 1
      • Like
  21. Ho3ein

    میگه ک ....

    میگِہ ڪِہ : [گَر روزِگار صَر عَز نامَردے زَنَد نُبَت مآهم میرِصَد غَم مَخُر]
      • 1
      • Like
  22. Ho3ein

    کاش زندگی ....

    ...ڪـــــاش زڹدڳِے هݦ حــــآݪت پـــرۅآز دآشـــݓ‌‌‌...
      • 2
      • Like
  23. Ho3ein

    دروغ آشکار امیر حسین

    سلطان حسین بایقرا که حاکم خراسان و زابلستان بود با یعقوب میرزا که حاکم آذربایجان بود رفیق بود و با هم نامه نگاری می کردند و برای هم هدیه نیز می‌فرستادند. زمانی که سلطان حسین قدری چیزهای گران قیمت به فردی به نام امیرحسین ابیوردی داد و گفت: این هدیه ها را با کتابی که از کتابخانه به نام کلیات جامی است می‌گیری و به عنوان هدیه برای سلطان یعقوب میرزا می‌بری. امیرحسین پیش کتابدار رفت و کتاب کلیات جامی را خواست و او اشتباهاً کتاب فتوحات مکیه تاءلیف محی الدین عربی که به همان اندازه و حجم بود داد. امیر حسین به سمت آذربایجان رفت و نزد یعقوب میرزا آمد و نامه سلطان حسین و هدایای با ارزش را تقدیم او کرد. یعقوب میرزا پس از قرائت نامه و احوالپرسی از سلطان و ارکان دولت، از خود امیرحسین احوال پرسید و از دوری راه که دو ماه طول کشیده بود سئوال کرد و گفت: حتماً هم صحبتی نیز داشتی که به شما خوش گذشته باشد. امیرحسین گفت: بلی کتاب کلیات جامی را که تازه رونویسی شده بود همراهم بود و مرتب به خواندن آن مشغول بودم و از آن لذت می‌بردم. یعقوب میرزا تا نام کتاب کلیات جامی را شنید گفت: خیلی مشتاق بودم و از آوردن این کتاب خوشحال شدم. امیرحسین یکی از ملازمان را فرستاد و کتاب را آورد به دست یعقوب میرزا داد. یعقوب میرزا هنگامی که کتاب را باز کرد، دید کتاب فتوحات مکی است و رو به امیرحسین کرد و گفت: این کلیات جامی نیست، چرا دروغ گفتی؟! امیر حسین از شرم به عقب برگشت و دیگر صبر نکرد جواب نامه را بگیرد، به سمت خراسان حرکت کرد و گفت: حاضر بودم وقتی که دروغم آشکار شد می مردم.
      • 1
      • Like
  24. Ho3ein

    چهار فرد دانشجو

    چهار فرد دانشجو که به خودشان خیلی مطمئن بودند يک هفته پیش از امتحان پايان ترم به سفر رفتند و با هم بسیار خوشگذرانی کردند. ولی هنگامی که به شهر خود بازگشتند متوجه شدند که در باره تاريخ امتحان خود اشتباه کرده‌اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح برگزار شده است. پس تصميم گرفتند استاد خود را پيدا کنند و دلیل جا ماندن از امتحان را برای او بگویند . بنابراين آنها براي غيبتشان به دنبال راهی گشتند! و به دروغ به استاد گفتند : ما به شهر ديگری رفته بوديم که هنگام بازگشت لاستيک خودرومان پنچر شد و چون زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولانی نتوانستيم کسی را پیدا کنیم و از او کمک بگيريم، به همين علت دوشنبه دير هنگام به خانه رسيديم. استاد فکری کرد و قبول کرد که آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. آن چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يک ورقه امتحانی داد و از آنها خواست که پاسخ بدهند. آنها به نخستین سوال نگاه کردند که 5 نمره داشت. سؤال خيلی راحت بود و به آسانی به آن پاسخ دادند. بعد از آن ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازی پشت ورقه جواب بدهند که سؤال اين بود : کدام لاستیک پنچر شده بود؟!!!
      • 1
      • Like
×
×
  • اضافه کردن...