رفتن به مطلب
بزودی این ادرس به صورت موقت و برای رفع برخی مشکلات از دسترس خارج میشود جهت ورود به چت روم تو گوگل بنویسین میهن چت روی لینک های اول کلیک نمایید

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

دیالوگ ماندگار سریال بازی تاج و تخت ؛
دروگو خطاب به دنریس : حتی اگه این لحظه ی ملاقاتمون تو خواب هم باشه ، کسی که منو از این خواب بیدار کنه مطمئن باش بدون درنگ سرشو از تنش جدا خواهم کرد

ارسال شده در

دیالوگ ماندگار فاطمه گودرزی در فیلم ماه منیر:
‏"یکی با یکی دشمن بود گفت گوشتو می گیرم دور دنیا می چرخونمت
اون یکی گفت اگه بخوای دور دنیا بچرخونیم خودتم باید با من بیای"
"از کسی کینه به دل نگیر اگه بخوای اونو اذیت کنی خودتم اذیت میشی"

ارسال شده در

دیالوگ ماندگار بابا نصیر توی سریال هفت سنگ:
"حقیقت مثل مغز بلال میمونه تا وقتی دونه های اطرافش خورده نشه دیده نمیشه درک نمیشه قضاوت های بی جا نکنیم"

ارسال شده در

دیالوگ ماندگار - برنامه ماه عسل ( سه شنبه ) - با موضوع مرگ(غَسال ها)
احسان علیخانی : میدونی چیه مهدی , فرق کار ما با کار شما اینه که کار شما آیا ممکنه به ما بخوره آیا نه نخوره
" ولی کار ما حتما یه روزی به شما خواهد خورد , پس خدمت میرسیم "

ارسال شده در

دیالوگ ماندگار حشمت فردوس در سریال ستایش :
بیبیـــن ! اگه همه ی نابیناهای دنیا هم بینا بشن بازم دو نفر نابینا میمونن؛ یکی تو که نمیبینی چقد دوسِت دارم، یکی ام من که سَوایِ تو کس دیگه ای رو نمیبینم. افتاد؟

ارسال شده در

دیالوگ ماندگار
سریال مدینه...
مدینه (پریوش نظریه): مادرم بهم گفت دو جا عارت نیاد بگی چشم؛ یکی به مادر، یکی به خدا. من به خدا گفتم چشم، بابت قسمتم بابت مریضیم. به خدا چشم گفتن آدمو قوی می کنه. آنقدر قوی می کنه که دیگه برات مهم نیس کسی به فکرت باشه یا نباشه. من به خدا گفتم چشم و می خوام آنقدر قوی بشم که خودمو خونوادمو نجات بدم.

ارسال شده در

پدر: گریه کردی؟
نالان: نه!
پدر:ولی چشمات چیز دیگه ای میگن!
نالان:به چشمای من توجه نکنین..اونا خیلی وقته که مستقل از من عمل می کنن...!
**دیالوگ ماندگار فیلم خاطرات تلخ**

ارسال شده در

نمیتونم بخندم دکتر...
حمیدفرخ نژاد:از مهماندار هواپیماکمتر نیستی که، اصن این چندوقت باید لبخندو به لبات بخیه کنی
دیالوگ ماندگار فیلم روزهای زندگی

ارسال شده در

دیالوگ ماندگار فرهان خاکپور به لطیف در سریال"دردسرهای عظیم" :
یه روز پا روی دلم گذاشتم و ازش رد شدم هنوز که هنوزه گاهی ی جایی از دلم درد میگیره..

ارسال شده در

زمستان بود
سرد بود
ردِّ پایِ ما در برف بود ..
از تو چه پنهان
عشق خواستنت را به جانم انداخته بود ..
حوالی همین عاشقانه ها
بزمی مهیا بود ..
دستم در دستت
شانه به شانه
خانه ی آرزوها نزدیک بود ..
خاطرم از داشتنت جمع بود
آسوده خاطر دل به دلت سپردم
زندگی همین بود ...
 

ارسال شده در

به حرمت
نان و نمکى که با هم خوردیم
نان را تو ببر
که راهت بلند است
و طاقتت کوتاه...
نمک را بگذار برای من!
میخواهم
این زخم
تا همیشه تازه بماند.

ارسال شده در

بسیار وقت ها، با یکدیگر ، از غم و شادی ِ هم سخن ساز می کنیم ...
.
اما ...در همه چیزی رازی نیست...گاه به سخن گفتن ِ از زخم ها ، نیازی نیست...
.
سکوت ِ ملال ها از راز ِ ما سخن تواند گفت

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...