رفتن به مطلب
بزودی این ادرس به صورت موقت و برای رفع برخی مشکلات از دسترس خارج میشود جهت ورود به چت روم تو گوگل بنویسین میهن چت روی لینک های اول کلیک نمایید

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

دیشب ناگهان یاد نقشه‌یی افتادم که برای خانه‌مان کشیدیم و تو فوراً آن را بردی که بایگانی کنی. -چه‌قدر تو بامزه‌ای.
باری غرق رویای آن خانه شدم. تا به حدّی که وقتی به خودم آمدم، انگاری سال‌ها در آن خانه، بر فراز تپه‌یی بر دامنه‌ی کوه‌های پوشیده از جنگل زندگی کرده‌ام!

-صفحه ۱۰۸-

ارسال شده در

ای بیگانه که خلوت ما را می‌شکنی! همچنان که در خانه‌ی ما به روی تو باز است، تو نیز بزرگواری کن و ما را از شنیدن عقاید خویش معاف‌ دار.
ما از دوزخ بیگانگی‌ها گریخته‌ایم، تا از برخورد با هرآنچه خوشایندمان نیست در امان باشیم.
اگر به خانه ما فرود می‌آیی، خلوت ما را مقدس شمار!

-صفحه ۱۰۹-

ارسال شده در

تو آخرین چوب‌ کبریتی هستی که می‌باید به آتشی عظیم مبدل شوی و از زندگی من، در برابر سرمای مرگ در این بیابان پر از وحشت دفاع کنی... اگر این چوب نگیرد، مرگ در این برهوت حتمی است! تو همه‌ی امید من، تو پناهگاه گرم و روشن من هستی.

-صفحه ۱۱۱-

ارسال شده در

مثل خون در رگ‌های من/ احمد شاملو.

«تو طلوع کردی و عشق باز آمد، شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بال‌زنان بازگشت، تنهایی و خستگی بر خاک ریخت. من با توام، و آینه‌های خالی از تصویرهای مهر و امید سرشار می‌شوند.»

-صفحه ۹-

ارسال شده در

من فقط موقعی آرام و آسوده هستم و تنها موقعی به «تو» فکر نمی‌کنم، که تو با من باشی. همین و بس. وقتی تو نیستی، مثل بچه کوچولویی که دور از مادرش بهانه می‌گیرد و باید دلش را با بازیچه‌یی خوش کرد و فریبش داد، ناچارم که خود را با یاد لحظاتی که با تو بوده‌ام، با خاطره‌ی حرف‌هایت، خنده‌هایت، اخم‌هایت، آن «خدایا خدایا» گفتن‌هایت که من چه‌قدر دوست دارم و از شنیدن آن چه اندازه لذت می‌برم، دل‌خوش و سرگرم کنم.

-صفحه ۱۲-

ارسال شده در

اگر خوابم نبرد، این شب به قدر سالی طولانی خواهد شد. چون خوابم نمی‌بُرد و احساس این‌که تو آن‌قدر نزدیک منی و من این‌قدر از تو دورم، مستأصلم کرده بود.

-صفحه ۱۴-

ارسال شده در

دیگر نمی‌خواهم کوچک‌ترین لحظه‌یی از باقی عمرم را بی‌ تو، دور از تو و دور از احساس وجودت از دست بدهم؛ به کسی که هیچ‌وقت هیچ‌چیز نداشته است حق بده! و به من حق بده که تو را مثل بچه‌ها دوست داشته باشم.

-صفحه ۱۴-

ارسال شده در

با همه‌ی روحم به هر نگاه و هر لبخند تو محتاجم، و تنها حالاست که احساس می‌کنم در همه‌ی عمر بی‌حاصلی که تا به امروز از دست داده‌ام چه‌قدر تنها و چه‌قدر بدبخت بوده‌ام.

-صفحه ۱۳-

ارسال شده در

آیدای نازنین من! تو از پاکی و معصومیت به بچه‌یی می‌مانی که درست در میان گریه، اگر کسی با انگشتان دستش سایه‌ی موشی روی دیوار بسازد، همچنان که هنوز اشک‌ها بر گونه‌اش جاری است صدای خنده‌اش به آسمان می‌رود...
تو به همان اندازه بی‌آلایش و معصومی.

-صفحه ۱۳-

ارسال شده در

اگر می‌دانستم پس از آن‌همه رنج‌ها و نابه‌سامانی‌ها تو را می‌توانم داشته باشم، بدون شک با اراده‌ی آهنین‌تری تحمل‌شان می‌کردم.

-صفحه ۱۳-

ارسال شده در

وقتی از چیزی -و طبق‌ معمول از ساده‌ترین و معصومانه‌ترین چیزها- مثل بچه‌یی خوشت می‌آید؛ وقتی که می‌گویی: «قدغنه!» [و به خیال خودت چه‌قدر هم محکم می‌گویی!] ولی می‌بینی که بازهم من نگاهت می‌کنم و با آن «قدغنه» زیاد از میدان در نرفته‌ام؛ آن‌وقت است که می‌توانم آن «خدایا خدایا» را بشنوم و لذت ببرم.

-صفحه ۱۲-

ارسال شده در

نه می‌توانم خودم را راضی کنم که بی‌اطمینان به آینده‌ی تو دستت را بگیرم و پیش خودم ببرم، و نه می‌توانم از تو که آخرین پناه و تنها امید من هستی به آسانی چشم بپوشم.

-صفحه ۶۵-

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...