فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 میتوانستم فروپاشی را درونم احساس کنم، مانند تکان خوردن یک گل قاصدک در باد. با هر حرکتم، یکی دیگر از گلبرگها پراکنده میشد. با خودم گفتم، خواهش میکنم، خواهش میکنم. 4 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 «رنج او آنقدر طولانی شد که اطرافیانش به آن عادت کردند و از یاد بردند که او سخت در عذاب است.» 4 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 خسته شدم،خسته شدی،خسته شدیم. میدونم... حالتو میفهمم، از این فاصله دردتو حس میکنم. فقط یکم دیگه تحمل کن،یکم دیگه قوی باش، تموم میشه،تمومش میکنیم! 4 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 بالهایش را چیدهاند و به او از لذت پرواز میگویند ! 4 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 تو تبدیل به اون ادمی که بهت ضربه زد نشو. تو نشو اون ادمی که دل میشکنه، اشک در میاره، عذاب میده. تو خوب باش و خوبیو یاد بده، واسه انتقام از آدمای گذشته، آدم الان زندگیتو نرنجون، اون هیچ تقصیری نداره، اون هیچ کاری نکرده که الان چوب آدم گذشته زندگیتو بخوره. عذابش نده، تو خوب باش و ادمای بد گذشته رو بسپار به کارما، بسپار و رها کن گذشتتو. آدمای حال زندگیت خیلی دوست دارن 4 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 حقیقت اینه که فراموش کردن سخت نیست،سخت اونجایی هستش که باید تلاش کنی برگردی به همون آدمی که قبلا بودی و این خرابی هایی که با بودن کنار آدم اشتباهی به وجود اومدن رو بسازی، در واقع بشی خود قبلیت 4 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 دلم میخواد باهم بریم یه جایی که هیچ کس نباشه، انقد بزنمت تا خون بالا بیاری، موقعی که دیگه نتونستی روی پات بایسی، هلت بدم تا بیوفتی زمین و با ماشین از روت رد بشم، دقیقا موقعی که داشتی نفسای آخرتو می کشیدی و التماسم می کردی که کارتو تموم کنم یک لبخند بزنم و همونجا ولت کنم و چند روز بعد دقیقاً موقعی که نا امید شدی بیام پیشت تا دوباره امیدوار شی، وقتی امیدو توی چشمات دیدم نفت و بریزم روت و درجا بسوزونمت و پودرتو بریزم توی فاضلاب تا بفهمی رها کردن یک آدم، بعدش برگشتن و امید دادن بهش و دوباره رهاش کردن یعنی چی. همين 4 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 خوبی بیش از حد آدما رو هار میکنه. 5 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 «به من نگو تموم شد می تونیم از نو شروع کنیم تو شبدر چهار برگ من هستی» 5 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 ‘حالامثلیهپروانهآبیپروازمیکنموازت دورمیشم’ 4 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 ‘توفقطبرایتفریحقلبمنوشکستی’ 5 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 قراری با خودم دارم که هرشب قبل از خواب، خدا را برای یک نعمت عطا کرده شکر میکنم. و امشب فرصت شکر را به نعمت «مادربزرگ مهربانم» اختصاص دادم؛ زیبا/ امن/ امن/ امن... 5 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 «کی اول فراموش میکنه؟ کسی که رها شده یا کسی که اون رو ترک کرده؟ میگن کسانی که رها شدن هرگز فراموش نمیکنن. ولی این حقیقت نداره. اونا ترانههای غمناک و قشنگی دارن که در تنهایی خودشون زمزمه میکنن. حس دلسوزی و ترحم باهاشون هست. اونایی که کسی رو ترک میکنن تنهاترن. ترانهای برای زمزمه ندارن.» تکهای از یک فیلم 5 نقل قول
فندق ارسال شده در 3 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2024 ترم چهار کارشناسی، درس حقوق مدنی۴ را با نمرهی ۶ افتادم. روزی که امتحانش را دادم، بعد از ۳ ساعت سر و کله زدن با برگهی جلوی رویم، با وجود کتاب باز بودن امتحان، فقط یک سوال را توانستم حل کنم. بعد از امتحان دم در منتظر همکلاسیهایم بودم که دیدم استادم از بیرون آمد و همکلاسیهایم از سر و گردنش بالا میرفتند و فریاد العفوشان بالا بود تا استاد ما را نیندازد. در هجوم شلوغی بچههای کلاس، این من بودم که گوشهای ایستاده بودم و نه اعتراضی میکردم و نه التماسی. استاد با تمام بیمحلیاش به شاگردهای ملتمس در جواب سکون و سکوتم رو کرد به من و گفت: لعنت بهت! نفهمیدم چرا. نخواستم که بفهمم. شاید انتظار داشت تمام برگه را پر میکردم یا شاید دلش میخواست من هم با همین لهجهی اصفهانی بنای زاری و التماس را به پا گیرم. نمرهها آمد و شبیه دومینو همهی ما از این درس افتادیم. تمام آن روزی که از امتحان برگشتم خانه به ناراحتی و خاموش کردن گوشیام گذشت. سوسول بازی است اگر بگویم که این اولین بار در زندگیام بود که درسی را میافتادم. اما خب شاید ناراحتیام بابت همین تجربهی اولیهام در مردود شدن، بود. دیروز وقتی داشتم گوشیام را به شارژ میزدم، خیلی اتفاقی یاد این خاطره افتادم. یاد وقتی که نمرهام را دیدم و ترسیدم از این عدد یک رقمی. یاد دوباره برداشتن درسی تکراری. تمام این وقایع در زمان خودش برایم تلخ بود. اما «گذشت». دیروز یادم آمد گذشت. از آن بزرگترش هم گذشت. همه چیز تمام میشود. همه چیز. غمها. خندهها. حرفها. راهها. پولها. سفرها. روزها. شبها. عمرها. و… اما خب من تنها چیزی که از این دنیا میخواهم که ته نداشته باشد، «ریشهی سبز امید» است. 4 نقل قول
فندق ارسال شده در 4 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 4 تیر، 2024 بی آب نمیتوان زندگی کرد، اما ممکن است که آب به سیلی خانمانبرانداز مبدل شود. آتش گرم میکند؛ اما اگر از آن چنان که باید استفاده نبری، خانهات را به تل خاکستری بدل میکنی. تو برای من در حکم آب و آتشی. -صفحه ۱۰۴- 3 نقل قول
فندق ارسال شده در 4 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 4 تیر، 2024 وجود تو در کنار من، سرچشمهی همهی شادیها و پیروزیها و کامکاریهاست. اما اگر روزی لبان تو را بیخنده، زبانت را بیسخن و چشمانت را گریان ببینم، ماجرای سیل و آتشسوزی در میان خواهد بود! -صفحه ۱۰۴- 3 نقل قول
فندق ارسال شده در 4 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 4 تیر، 2024 من تو را دوست میدارم و با تو زندگی را. زندگی را از من مگیر! -صفحه ۱۰۶- 3 نقل قول
فندق ارسال شده در 4 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 4 تیر، 2024 سراپا در آتش انتظار تو میسوزم. -صفحه ۱۰۶- 3 نقل قول
فندق ارسال شده در 4 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 4 تیر، 2024 چهقدر جای تو، اینجا، در کنار من، توی نگاه من، خالی است... -صفحه ۱۰۷- 3 نقل قول
فندق ارسال شده در 4 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 4 تیر، 2024 نفسی نمیکشم مگر اینکه با یاد تو باشد؛ قلبم نمیتپد مگر اینکه یادش باشد برای چه میتپد. -صفحه ۱۰۷- 3 نقل قول
فندق ارسال شده در 4 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 4 تیر، 2024 اگر فقط تو را در کنار خود داشتم، میتوانستم بگویم که آرامترین، شادترین و امیدوارترین روزهای عمرم را میگذرانم. -صفحه ۱۰۷- 3 نقل قول
فندق ارسال شده در 4 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 4 تیر، 2024 یادت هست که میترسیدی پیش از آنکه به تو برسم چیزی از من باقی نمانده باشد؟ پس حالا بگذار برایت بگویم که وقتی به تو برسم هیچچیز کم نخواهم داشت. -صفحه ۱۰۸- 3 نقل قول
فندق ارسال شده در 4 تیر، 2024 مالک ارسال شده در 4 تیر، 2024 هروقت یادم میآید که چیزی باقی نمانده بود رشتهی زندگی خودم را با دست خودم پاره کنم و سعادت بازیافتن تو نصیبم نشود، از آن رنجی که میبردم، از آن یأسی که داشتم، از آن نومیدی کشندهیی که گریبانم را گرفته بود و رهایم نمیکرد دلم به حال خودم میسوزد. -صفحه ۱۰۸- 3 نقل قول
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .