رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

روزی که گاو سفید خورده شد، مرا خوردند!

گویند سه گاو در بیشه ای بودند .
یکی سیاه و یکی سفید و یکی سرخ و نیز شیری در آن بیشه مقام داشت .

چون هر سه گاو با یکدیگر متحد بودند ، شیر بر ان ها دست نمی یافت .

روزی شیر ، دو گاو سیاه و سرخ را نهانی گفت که: رنگ من با شما یکی است و گاو سفید در میان ما بیگانه است .

بگذارید که او را بکشم و چمن و چراگاه برای ما تنها بماند .
آن دو فریب شیر را خورده و یار خود را رها کردند.

چون شیر گاو سفید را شکار کرد،گاو سرخ را بفریفت و گفت: 
مرا با تو رنگ یکی است،بیا تا گاو سیاه را از میان برداریم و بیشه به تنهایی از آن ما باشد.

چون گاو سیاه را نیز بکشت ، شیر دیگر بار قصد خوردن گاو سرخ کرد.

گاو سرخ گفت: مرا مهلت ده تا سه بار بانگ برآورم . 
شیر او را مهلت داد . پس گاو فریاد برآورد: « روزی که گاو سفید خورده شد، مرا خوردند!!»

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...