رفتن به مطلب
بزودی این ادرس به صورت موقت و برای رفع برخی مشکلات از دسترس خارج میشود جهت ورود به چت روم تو گوگل بنویسین میهن چت روی لینک های اول کلیک نمایید

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

خداییش هر چے اعتراف دارید بریزید بیرون.

1-اعتراف میکنم بچه بودم همیشه براے دستشویے رفتن اجازه میگرفتم 

2- اعتراف میکنم نمیدونم از کےو کجا دو بار شپش گرفتم  (بعد اجازه هم نمیدادم نزدیکم بشن  )

3-اعتراف میکنم خییییییللللللیییے ترسو هستم(یه بار سوسک دیدم وسط پارک چنان جیغ زدم همه ریختن سرم)

4-من اهلش نیستم ولے به خاطر یه شرط بندے مجبور شدم با یه دخترہ دوست شم(بازم میگم اصلا اهلش نیستم.تازه وقتے اینکارو کردم اینقد گریه کردم  )
5-اعتراف میکنم اون کنترل تلوزیونے که از طبقه هشتم ساختمونمون پرت شده پایین کار داداشم نبود و خودم انداختم پایین(در 12 سالگے)

6-اعتراف میکنم که تو اتاق فرار اپراتور اتاق فرارو از ترس بغل کردم(همین دو ماه پیش)لبو شدم از خجالت

7-اعتراف میکنم بعضے اوقات که خجالت میکشم قرمز میشم 




شمام بے رودربایستے میگید

ارسال شده در
14 دقیقه قبل، kambiz_landar گفته است:

خداییش هر چے اعتراف دارید بریزید بیرون.

1-اعتراف میکنم بچه بودم همیشه براے دستشویے رفتن اجازه میگرفتم 

2- اعتراف میکنم نمیدونم از کےو کجا دو بار شپش گرفتم  (بعد اجازه هم نمیدادم نزدیکم بشن  )

3-اعتراف میکنم خییییییللللللیییے ترسو هستم(یه بار سوسک دیدم وسط پارک چنان جیغ زدم همه ریختن سرم)

4-من اهلش نیستم ولے به خاطر یه شرط بندے مجبور شدم با یه دخترہ دوست شم(بازم میگم اصلا اهلش نیستم.تازه وقتے اینکارو کردم اینقد گریه کردم  )
5-اعتراف میکنم اون کنترل تلوزیونے که از طبقه هشتم ساختمونمون پرت شده پایین کار داداشم نبود و خودم انداختم پایین(در 12 سالگے)

6-اعتراف میکنم که تو اتاق فرار اپراتور اتاق فرارو از ترس بغل کردم(همین دو ماه پیش)لبو شدم از خجالت

7-اعتراف میکنم بعضے اوقات که خجالت میکشم قرمز میشم 




شمام بے اعتراف 

 اعتراف میکنم خیلی کینه ای هستم

اعتراف میکنم جنبه ندارم و بد اخلاقم

اعتراف میکنم زود رنجم 

😅😅😅

ارسال شده در
12 ساعت قبل، kambiz_landar گفته است:

خداییش هر چے اعتراف دارید بریزید بیرون.

1-اعتراف میکنم بچه بودم همیشه براے دستشویے رفتن اجازه میگرفتم 

2- اعتراف میکنم نمیدونم از کےو کجا دو بار شپش گرفتم  (بعد اجازه هم نمیدادم نزدیکم بشن  )

3-اعتراف میکنم خییییییللللللیییے ترسو هستم(یه بار سوسک دیدم وسط پارک چنان جیغ زدم همه ریختن سرم)

4-من اهلش نیستم ولے به خاطر یه شرط بندے مجبور شدم با یه دخترہ دوست شم(بازم میگم اصلا اهلش نیستم.تازه وقتے اینکارو کردم اینقد گریه کردم  )
5-اعتراف میکنم اون کنترل تلوزیونے که از طبقه هشتم ساختمونمون پرت شده پایین کار داداشم نبود و خودم انداختم پایین(در 12 سالگے)

6-اعتراف میکنم که تو اتاق فرار اپراتور اتاق فرارو از ترس بغل کردم(همین دو ماه پیش)لبو شدم از خجالت

7-اعتراف میکنم بعضے اوقات که خجالت میکشم قرمز میشم 




شمام بے رودربایستے میگید

خیلی سخته قابل گفتن نیست، 

شرمنده من 

ارسال شده در

1- بیشتر از چند بار جیب بابامو زدم

2- امضای بابامو زیر ورقه ریاضیم جعل کردم

3- از سوسک و عنکبوت و ... خیلی میترسم

4-  از 10 سالگی زدم تو کار سوپر 

5- وقتی 8 سالم بود با پول جعل یه عالمه چیز میز خریدم بعد فرار کردم 

6- یه بار موقع توپ بازی زدم گلدون مورد علاقه بابامو شکستم بعد بابام منو از وسط نصف کرد 

7- از خود 6 سالگی میدونستم بچه از شکم مادر به دنیا میاد ولی طرز تهیش رو از 10 سالگی فهمیدم 

8- هر وقت که شب میشه ترس من از تابلو ها و عکسا و مجسمه های توی خونمون شروع میشه 

9- از موز و شیر و خرما و کره و خیار و لبو قرمز و پشمک بدم میاد 

10- من هیچ وقت نتونستم بستنی میوه ای / هر چیزی به جز شکلاتی رو با لذت بخورم تموم کنم چون واقعا بدم میاد

11- وقتی بچه بودم و مهد کودکم داشت تموم میشد، من میرفتم آینه های بچه ها رو از کیفشون برمیداشتم میزاشتم تو کیف خودم ( خودمم نمیدونم چرا ) 

12- من وقتی بچه بودم از پسرا بدم میومد نمیدونم چرا ولی دید بدی نسبت بهشون داشتم 

13- چند سال پیش سعی میکردم خودمو تحریک کنم ( +18 ) ولی هر کاری میکردم نمیشدم /: خلاصه بعد چن دقیقه بیخیال شدم

14- از همون دوران بلوغ به بعدم بایسکشوال شدم، هر دختری تو اتوبوس میبینم در صدم ثانیه روشون کراش میزنم

15- مامانم مرده و اصلا هم ناراحت نیستم 

16- قیافه و صدای مامان و بابابزرگ ( پدریم ) که مردن رو یادم نمیاد 

17- از سن 8 سالگی تا 10 سالگی از پسرای ایرانی/مردای ایرانی خوشم نمیومد، نمیدونم چرا 

18- یه بار وقتی بچه بودم سعی کردم دامن مجسممونو بالا بکشم تا بتونم دیدش بزنم 

 

 

کافیه یا بازم بگم ؟ /::

ارسال شده در
در ۱۴۰۱/۱۰/۱۴ در 00:20، kambiz_landar گفته است:

خداییش هر چے اعتراف دارید بریزید بیرون.

1-اعتراف میکنم بچه بودم همیشه براے دستشویے رفتن اجازه میگرفتم 

2- اعتراف میکنم نمیدونم از کےو کجا دو بار شپش گرفتم  (بعد اجازه هم نمیدادم نزدیکم بشن  )

3-اعتراف میکنم خییییییللللللیییے ترسو هستم(یه بار سوسک دیدم وسط پارک چنان جیغ زدم همه ریختن سرم)

4-من اهلش نیستم ولے به خاطر یه شرط بندے مجبور شدم با یه دخترہ دوست شم(بازم میگم اصلا اهلش نیستم.تازه وقتے اینکارو کردم اینقد گریه کردم  )
5-اعتراف میکنم اون کنترل تلوزیونے که از طبقه هشتم ساختمونمون پرت شده پایین کار داداشم نبود و خودم انداختم پایین(در 12 سالگے)

6-اعتراف میکنم که تو اتاق فرار اپراتور اتاق فرارو از ترس بغل کردم(همین دو ماه پیش)لبو شدم از خجالت

7-اعتراف میکنم بعضے اوقات که خجالت میکشم قرمز میشم 




شمام بے رودربایستے میگید

وای اعتراف👀

ارسال شده در
6 ساعت قبل، Anii_tsb گفته است:

1- بیشتر از چند بار جیب بابامو زدم

2- امضای بابامو زیر ورقه ریاضیم جعل کردم

3- از سوسک و عنکبوت و ... خیلی میترسم

4-  از 10 سالگی زدم تو کار سوپر 

5- وقتی 8 سالم بود با پول جعل یه عالمه چیز میز خریدم بعد فرار کردم 

6- یه بار موقع توپ بازی زدم گلدون مورد علاقه بابامو شکستم بعد بابام منو از وسط نصف کرد 

7- از خود 6 سالگی میدونستم بچه از شکم مادر به دنیا میاد ولی طرز تهیش رو از 10 سالگی فهمیدم 

8- هر وقت که شب میشه ترس من از تابلو ها و عکسا و مجسمه های توی خونمون شروع میشه 

9- از موز و شیر و خرما و کره و خیار و لبو قرمز و پشمک بدم میاد 

10- من هیچ وقت نتونستم بستنی میوه ای / هر چیزی به جز شکلاتی رو با لذت بخورم تموم کنم چون واقعا بدم میاد

11- وقتی بچه بودم و مهد کودکم داشت تموم میشد، من میرفتم آینه های بچه ها رو از کیفشون برمیداشتم میزاشتم تو کیف خودم ( خودمم نمیدونم چرا ) 

12- من وقتی بچه بودم از پسرا بدم میومد نمیدونم چرا ولی دید بدی نسبت بهشون داشتم 

13- چند سال پیش سعی میکردم خودمو تحریک کنم ( +18 ) ولی هر کاری میکردم نمیشدم /: خلاصه بعد چن دقیقه بیخیال شدم

14- از همون دوران بلوغ به بعدم بایسکشوال شدم، هر دختری تو اتوبوس میبینم در صدم ثانیه روشون کراش میزنم

15- مامانم مرده و اصلا هم ناراحت نیستم 

16- قیافه و صدای مامان و بابابزرگ ( پدریم ) که مردن رو یادم نمیاد 

17- از سن 8 سالگی تا 10 سالگی از پسرای ایرانی/مردای ایرانی خوشم نمیومد، نمیدونم چرا 

18- یه بار وقتی بچه بودم سعی کردم دامن مجسممونو بالا بکشم تا بتونم دیدش بزنم 

 

 

کافیه یا بازم بگم ؟ /::

بگووووع بگووووو

ارسال شده در
در ۱۴۰۱/۱۰/۱۴ در 00:20، kambiz_landar گفته است:

خداییش هر چے اعتراف دارید بریزید بیرون.

1-اعتراف میکنم بچه بودم همیشه براے دستشویے رفتن اجازه میگرفتم 

2- اعتراف میکنم نمیدونم از کےو کجا دو بار شپش گرفتم  (بعد اجازه هم نمیدادم نزدیکم بشن  )

3-اعتراف میکنم خییییییللللللیییے ترسو هستم(یه بار سوسک دیدم وسط پارک چنان جیغ زدم همه ریختن سرم)

4-من اهلش نیستم ولے به خاطر یه شرط بندے مجبور شدم با یه دخترہ دوست شم(بازم میگم اصلا اهلش نیستم.تازه وقتے اینکارو کردم اینقد گریه کردم  )
5-اعتراف میکنم اون کنترل تلوزیونے که از طبقه هشتم ساختمونمون پرت شده پایین کار داداشم نبود و خودم انداختم پایین(در 12 سالگے)

6-اعتراف میکنم که تو اتاق فرار اپراتور اتاق فرارو از ترس بغل کردم(همین دو ماه پیش)لبو شدم از خجالت

7-اعتراف میکنم بعضے اوقات که خجالت میکشم قرمز میشم 




شمام بے رودربایستے میگید

اعتراف میکنم وقتی پیش دبستانی بودم رفتم تو دست شویی و در یکی بدبختو قفل کردم فرار کردم😐

 

 

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...